«پس از سقوط» نوشته آرتور میلر که توسط منیژه محامدی ترجمه و کارگردانی شده، نمایشی است که براساس فلاشبکهای ذهنی کوانتن (شخصیت اصلی داستان) پیش میرود. با منیژه محامدی پس از یکی از اجراهای نمایش، به گفتوگو درباره آن نشستیم.
- خانم محامدی شما 6ترجمه چاپشده از آرتور میلر دارید، چرا پس از سقوط را برای اجرا انتخاب کردید؟
پس از سقوط از بهترین آثار میلر نیست اما میتوانم بگویم از متفاوتترین آنهاست، شخصیت اصلی این داستان (کوانتن) کسی است که براساس شرایط تربیتی، خانوادگی و نظام سیاسی حاکم بر جامعه رشد و زندگی کرده و حالا که به سنین پیری رسیده، گذشته خودش را قضاوت میکند و با یادآوری شکستهایی که تجربه کرده، تصمیم میگیرد خودش را بشناسد و از نو شروع کند. اینکه در یک نمایشنامه کسی به قضاوت خودش بنشیند و خودش را مرور کند و صادقانه آن را با تماشاگر درمیان بگذارد برایم اتفاق جالبی بود و اینکه این شخصیت در اصل خود میلر بوده برایم جالبتر بود.
- ساختار و فرمی که برای اجرای نمایش انتخاب کردهاید (رفت و برگشتهای زمانی) چگونه شکل گرفت؟
ساختار نمایشنامه اصلی به همین شکل بود و به من این ایده را داد تا کاملترش کنم.
- معمولا نمایشنامههایی را که کار میکنید تغییر میدهید یا به متن اصلی وفادار هستید؟
اگر نمایشنامه ترجمه چاپی داشته باشد، خیلی نمیشود تغییری در آن ایجاد کرد ولی اگر ترجمه نشده باشد میشود تغییراتی هم در آن داد.
- در پس از سقوط این اتفاق افتاده؟
بله. کمی در دیالوگها، بهویژه جمعوجورکردن آنها چون در متن اصلی دیالوگها پراکنده است، من بخشهایی به آن اضافه کردم.
- اینکه بعضی دیالوگها توسط یک شخصیت تکرار میشد یا تکرار آن توسط چند شخصیت که هر کدام متعلق به زمانهای متفاوتی بودند، چه دلیلی داشت؟
خوب کوانتن در اصل دارد گذشتهاش را مرور میکند و گاهی بههمریختگیهای ذهنی هم دارد، شما حتی میبینید در جاهایی آکسسوار صحنه را جابهجا میکند، یعنی همزمان با یادآوری، ذهنش را تصحیح میکند، برای همین هم بعضی دیالوگها از آدمهای زندگیش را چند بار به یاد میآورد.
- و اینکه دیالوگها توسط 9 شخصیت که همهشان روی صحنه حضور داشتند و اغلب باید در جواب هم دیالوگ میگفتند، کار سختی برای بازیگرها بهنظر میرسد.
همینطور است مخصوصا اینکه اگر ثانیهای در ادامهدادن دیالوگهای هم فاصله بیندازند کار از ریتم میافتد. من چون بشخصه آدمی نیستم که اهل سکون و سکوت باشم، کارهایم همیشه باید ریتم داشته باشد و همهچیز باسرعت اتفاق بیفتد، خوب این کار بازیگرانم را سخت میکند که علاوه بر دیالوگهای خودشان باید دیالوگهای 8شخصیت دیگر را هم حفظ باشند.
- چقدر فرصت برای تمرین داشتید؟
کمتر از 2ماه، حدود یکماه و نیم.
- بیشتر بازیگرها و موقعیتهای روی صحنه، روی یک بلندی قرار دارند، دلیلش چیست؟
بله تمام شخصیتها روی بلندی هستند چون گذشته کوانتن هستند و کوانتن دیگر به آنها دسترسی ندارد در اصل همهشان مردهاند، تنها شخصیتهایی که روی زمین هستند کوانتن پیر است و زنی که به بهانه آن دارد گذشتهاش را مرور میکند بلکه بتواند زندگی جدیدی را با او شروع کند و جوانی کوانتن که در ذهن کوانتن پیر، میان حال و گذشته در رفتوآمد است.
- فکر میکنید شخصیت خود میلر چقدر تحتتأثیر شرایط دوره «مککارتیسم» بوده؟
بههرحال بیتاثیر نبوده اما شما میدانید که میلر شخصیت محکم و مقاومی داشته، خیلی از آدمهای آن دوره نتوانستند آن شرایط را تحمل کنند، خیلی از آنها خودکشی کردند و خیلیها دست از کار کشیدند اما میلر مقاومت کرد.
- ایده استفاده از ویدئوهایی که میان کار پخش میشد از کجا آمد؟
بخشهایی بود که باید به شکلی در کار گنجانده میشد و من دوست نداشتم یک نفر بهعنوان راوی بیاید و آنها را تعریف کند یا برای نقشهای چند ثانیهای بازیگر دیگری به کار اضافه کنم، این شد که تصمیم گرفتم از پخش تصویر استفاده کنم.
- تصاویر و موسیقی که اوایل کار پخش میشود چطور و چقدر با کار هماهنگ است؟
آن تصاویر و موسیقیها، دلیلی برای یادآوری دهه 60میلادی و آمادهکردن ذهن تماشاگر برای آن فضا و آن روزهایی است که داستان در آن شکل میگیرد، ضمن اینکه برای خود من هم خیلی نوستالژیک بود.
- چطور شد که سالن ایرانشهر را برای اجرا انتخاب کردید؟
بعد از اینکه اجازه اجرای «مقبره سنگی» لغو شد، دوست نداشتم در تئاتر شهر کار کنم ازطرفی ایرانشهر سالن تمیزی دارد، بچهها هم همه حرفهای هستند و کار خودشان را بلد هستند، این زحمت من را کمتر میکند.
- دلیل استفاده از آناهیتا همتی و نیما رئیسی، شناختهتربودن آنها برای مخاطب غیرتئاتری بوده؟
نه، من کار هر دوی آنها را در تئاتر آقای طهمورث دیده بودم، بازیشان را دوست داشتم و از آنها دعوت کردم تا به گروه تئاتر «پیوند» ملحق شوند.